آمریکا گرفتار در باتلاق افغانستان

اوباما رییس جمهور ایالات متحده دو هفته قبل اعلام نمود که تعداد سربازان آمریکایی مستقر در افغانستان را از 9800 به 8400 نفر کاهش خواهد داد و این در حالی است که پیش از این تصمیم وی حضور تنها 5500 سرباز در خاک افغانستان بود.

این تصمیم اوباما حاکی از آن است که شرایط موجود در منطقه مطابق انتظار ایالات متحده پیش نرفته و از این رو استقرار تعداد بیشتری از سربازان آمریکایی در افغانستان ضروری بوده است. اوباما در همین رابطه اذعان نمود، منافع ملی آمریکا ایجاب می کند تا بهترین شرایط را برای موفقیت همتایان افغان خود به وجود آورد. این در حالی است اوباما دقیقا مشخص نکرد که موفقیت مد نظر او دقیقا به چه معناست؛ اگر موفقیت به معنای تبدیل افغانستان به یک کشور دموکرات با ثبات و کارا باشد که او اساسا در اشتباه است.
در حقیقت حتی اگر سه برابر تعداد این سربازان را به مدت 15 سال دیگر هم در افغانستان باقی بمانند، با وجود درگیری های متعدد و بی رحمانه، و دورویی بازیگران دخیل در افغانستان و همچنین سابقه طولانی این کشور، آمریکا نخواهد توانست افغانستان را از گردابی که در آن گرفتار شده نجات دهد. اوباما با اشاره به شرایط فعلی افغانستان خاطر نشان می نماید که با وجود چالش های بزرگ پیش رو، مردم افغان تا سال ها بعد نیز به حمایت کشورهای دنیا که تحت هدایت ایالات متحده در جریان است، نیاز خواهند داشت؛ با نگاهی به همین اظهار نظر می توان نتیجه گرفت که زمان حضور نظامیان آمریکایی در افغانستان در عمل پایان باز است و تا هر زمان که سران آمریکایی صلاح بدانند ادامه خواهد داشت.
اما درمورد افغانستان حقایقی وجود دارد که کاملا یادآور جنگ ویتنام به عنوان سمبل یک درگیری طولانی مدت، بی دلیل و بدون هیچ گونه چشم اندازی از پیروزی می باشد، با این تفاوت که شرایط افغانستان حتی نسبت به ویتنام نیز پیچیده تر بوده به شکل فزاینده ای غیر قابل کنترل شده است. برای درک اینکه چرا ایالات متحده باید استراتژی پایان دادن به این طولانی ترین جنگ تاریخ خود را در پیش بگیرد، توجه به برخی نکات ضروری خواهد بود:
اولا: افغانستان کشوری است با زمین های ناهموار و کوه های سربه فلک کشیده و هزاران غار پیدا و پنهان که برخی از آن ها چندین مایل طول دارند و فقط برای مردم بومی شناخته شده هستند. از منظر تاریخی پس از دوران اسکندر کبیر، هیچ قدرتی، نه مغول ها نه امپراطوری بریتانیا و نه شوروی نتوانستند افغانستان را تسخیر کرده و یا در صورت تسخیر آن را حفظ نمایند.
افغانستان از لحاظ جمعیتی، 32 میلیون نفر جمعیت دارد که 99 درصد آنان مسلمان می باشند. جامعه افغانستان یک جامعه چند زبانی و چند قومیتی بوده از قبایل و گروه های خویشاوندی تشکیل شده است؛ از این رو این کشور به لحاظ سیاسی یک جامعه تقسیم بندی شده دارد و فاقد هرگونه انسجام سیاسی و اجتماعی می باشد.
ثانیا: نگاهی به تاریخچه و اهداف طالبان نشان می دهد که تحت کنترل درآوردن آنان هیچ گاه موفقیت آمیز نبوده است. در همین حال، حتی با وجودی که ایالات متحده می داند بسیاری از شبه نظامیان طالبان داخل پناهگاه های خود در پاکستان مستقر هستند و از آن جا به فعالیت می پردازند، اما با این حال تمایلی به مقابله با پاکستان از خود نشان نمی دهد و همین امر سبب شده تا طالبان نیز هیچ انگیزه ای برای نشستن بر سر میز مذاکره نداشته باشد. تا زمایی که وضعیت به همین شکل باقی بماند، مذاکرات نیز همچون 14 سال گذشته راه به جایی نخواهد برد. در حقیقیت، طالبان نیز همانند ویت کنگ ، احساس می کند، می تواند با ادامه دادن به یک مبارزه فرسایشی، در نهایت باعث فرسودگی دولت کابل و خسته نمودن نیروهای آمریکایی شود و پیروزی را از آن خود نماید.
ثالثا: ترسیم مرز مشترک بین افغانستان و پاکستان – خط دیورند- که تمامی مرزهای شرقی و جنوبی دو کشور را در بر می گیرد، با دقت پایینی صورت پذیرفته و کاملا محافظت نشده می باشد. این خط که قبایل پشتون را میان افغانستان و پاکستان تقسیم کرده، خود به یک منبع افزایش تنش بین این دو کشور تبدیل شده و باعث گردیده تا پاکستان به علت نگرانی در مورد منافع ملی اش، حق مداخله درتصمیمات سیاسی فعلی و آینده افغانستان را برای خود محفوظ بدارد. بر اساس مدارک مستحکم ارائه شده توسط رحمت الله نبیل، رییس سابق سازمان اصلی اطلاعاتی افغانستان، پاکستان به دو دلیل به صورت تام و تمام از طالبان افغانستان حمایت می کند؛ اول آنکه نفوذ خود را در افغانستان حفظ نماید و دوم اینکه تلاش دهلی را برای حضور در افغانستان با هدف محاصره پاکستان، ناکام گذارد.
کریس الکساندر وزیر سابق مهاجرت و شهروندی کانادا و سفیر سابق افغانستان در این کشور، به صراحت اظهار می نماید که، کانادا و متحدانش می بایست علیه پاکستان یک جبهه متحد تشکیل دهند، چرا که این کشور حامی تروریست بوده و امنیت جهانی را تهدید می کند. اما با این حال دولت اوباما همچنان تمایلی برای مقابله با پاکستان از خود نشان نمی دهد، چرا که از یک سو این کشور در جنگ علیه تروریسم متحد آمریکا محسوب می شود و از سوی دیگر ارتش پاکستان نیز در خدمت تامین منافع استراتژیک آمریکا در جنوب و مرکز آسیا عمل می کند.
رابعا: حضور رو به رشد داعش و بازگشت عناصر قدرتمند القاعده، که چیزی حدود 1000 تا 3000 نفر برآورد می شوند، به صورت فزاینده ای در نواحی کوهستانی امتداد مرز پاکستان مشاهده می شود. حمله به شیعیان هزاره در کابل که منجر به کشته شدن 80 نفر گردید، آخرین نمونه از فعالیت های تروریستی داعش است و انتظار می رود همزمان با عقب نشینی های مداوم آن ها در عراق و سوریه و با توجه به عدم ثبات افغانستان، حملات داعش نیز در این کشور علیرغم حضور گسترده نظامی ایالات متحده افزایش یابد.
خامسا: کودک نابالغ دموکراسی در افغانستان با فرهنگ قبیله ای و سلطه اوتوردوکس اسلامی در این کشور در تناقض است. اگرچه قانون اساسی جدید افغانستان، برابری جنسیتی، مشارکت سیاسی و برخی از حقوق سیاسی و مدنی را نهادینه نموده اما در همان حال نیز ملی گرایی قبیله ای و سلسله مراتب قومی را نیز به رسمیت شناخته است. با توجه به این موارد، سوال این جاست که چرا دولت ایالات متحده چه در زمان بوش و چه در زمان اوباما احساس کرد که می تواند به کشورهای مسلمانی مانند عراق، لیبی، افغانستان و .. حمله کند و ارزش های سیاسی که هیچ تمایلی به پذیرش آن ها وجود ندارد، به آنان تحمیل کند؟
از سوی دیگر، فضای سیاسی و اجتماعی افغانستان کاملا مستعد وقوع جنگ های قومی و داخلی و فروپاشی نهادهای دولتی می باشد. غرب در بهترین شرایط تنها می تواند یک مدل دموکراسی به افغانستان ارائه نماید و فراتر از آن هیچ وظیفه ای برای ارتقای فرهنگ سیاسی این کشور به زور اسلحه ندارد.
آنچه مسلم است اینست که ایالات متحده باید سندورم ویتنام را در افغانستان پایان دهد. روال فعلی آمریکا شبیه کسی می ماند که به امید برنده شدن کل پول، مرتبا داخل یک ماشین قمار پول می ریزد اما در نهایت هم خشمگین و شکست خورده دستگاه را رها می کند. نه بوش و نه اوباما از سرانجام تلخ جنگ ویتنام درس نگرفته و پول و منابع آمریکا را در یک تجارت شکست خورده و بی پایان سرمایه گذاری کردند. ایالات متحده به صورت رسمی 650 میلیارد دلار در جنگ علیه طالبان و القاعده هزینه نموده و 150 میلیارد دلار نیز به دیگر کشورهای متحدش کمک کرده است، اما با این حال افغانستان هنوز هم یک کشور آشفته محسوب می شود؛ رشوه و فساد ادرای همچنان در این کشور رواج دارد و مقامات فاسد افغان صدها میلیون دلار به تاراج برده اند.
در شرایط فعلی، کارگروه کشورهای چهارگانه (متشکل از افغانستان، چین، پاکستان و آمریکا)، هیچ طرحی برای از سرگیری مذاکرات با طالبان ندارند. طالبان پس از ماه ژانویه از شرکت در مذاکرات خودداری نموده و اساسا نیز با هرگونه چارچوب سیاسی در مورد حکومت آینده افغانستان مخالف است.
در هر حال به نظر می رسد، دولت آینده ایالات متحده باید سیاست خود را تغییر داده و استراتژی خروج از افغانستان در دستورکار خود قرار دهد. این امر نیازمند تدوین توافقنامه ای است که مورد قبول همه طرف های درگیر باشد. چنین توافقنامه باید سه اصل اساسی را مد نظر داشته باشد:
- این توافقنامه باید طالبان را به عنوان بخشی از حکومت آینده افغانستان بپذیرد و در مقابل طالبان نیز می بایست متعهد شود حقوق اساسی انسانی را خصوصا در ارتباط با زنان محترم شمرده و از استفاده القاعده و سایر گروه های تروریستی از جمله داعش از خاک افغانستان به عنوان بستری برای سازماندهی حملات ترویستی علیه آمریکا و متحدانش جلوگیری نماید.
- تعهد طالبان نسبت به رعایت مباحث اخلاقی می بایست مبتنی بر بر احکام مذهبی باشد تا آنان بتوانند بدون از دست دادن وجهه خود، روش و مسلکشان را تغییر دهند. به عنوان مثال، به جای درخواست برابری جنسیتی باید گفته شود، در قرآن هیچ آیه ای وجود ندارد که اجازه تبعیض علیه زنان را بدهد؛ یا اینکه هیچ آیه در قران نیست که اجازه آموزش را از زنان سلب نماید.
- به دلایلی که در بالا ذکر شد، هر راه حلی که برگزیده شود، می بایست حفظ منافع پاکستان و جلوگیری از مداخله هند در امور افغانستان را نیز در بر بگیرد. پاکستان نیز باید متعهد شود تا از فعالیت افراطیون اسلام گرا علی الخصوص القاعده در کشورش جلوگیری نماید؛ آنچه از شواهد امر بر می آید این است که هم طالبان و هم پاکستان می توانند بر سر یک راهکار سیاسی که مورد قبول هر دو طرف باشد، به توافق برسند. در این شرایط آمریکا نیز باید در یک بازه زمانی دو ساله نیروهایش را از افغانستان خارج نماید و تنها چند صد نیروی نظامی در کنار نیروهای ناظر سازمان ملل، برای نظارت و اطمینان از اجرای توافقنامه در افغانستان باقی بمانند.
به هر روی آنچه در شرایط فعلی می بینیم این است که پس گذشت 15 سال مبارزه، صَرف صدها میلیارد دلار هزینه و کشته شدن ده ها هزار نفر از هر دو طرف، افغانستان امروز وضعیتی بهتر از آنچه پس از سقوط طالبان داشت، ندارد. از این رو دولت آینده ایالات متحده باید خود را ملزم به پایان جنگ افغانستان دانسته و در نظر داشته باشد هر راهی به جز تدوین یک توافقنامه مورد قبول همه طرف ها، نتیجه ای بهتر از آنچه در ویتنام برای آمریکا اتفاق افتاد، در بر نخواهد داشت.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.